روزهای سرد

روزهای سرد

حرفهای خودمانی
روزهای سرد

روزهای سرد

حرفهای خودمانی

آدمهای روی کیسه !!!

از همه شمایی که دوبله پارک میکنید، شمایی که خیابان را خلاف می ایید ، همه شما گوساله هایی که برای هیچ کس جز خودتان ارزش قائل نیستد متنفرم ، شمایی که صدای ضبط ماشینتان را بلند میکنید فرقی نمیکند که امروز آهنگهای هرزه تتلو را گذاشته اید یا نعره های مداح های لات ! فرقی نمیکند از یک قماشید،

 تمام سعیم را میکنم مثل شما نشوم ، دوبله پارک نکنم ، چراغ قرمز را رد نکنم ، و اگر توی ماشین چیزی گوش میدهم برای خودم گوش بدهم ، از این خودنمایی تهوع انگیزتان بیزارم ، چه آنهایی که سگشان را در ماشینهای آنچنانی نشان میدهند و فریاد و التماسشان برای جلب توجه نفس آدم را میگیرد و چه آنهایی که روی ماشینشان را گل میمالند و این روزها ادعای عزاداری دارند ، حالم از همه اتان بهم میخورد ، همسایه لعنتی امان که تا دیروز باید صدای دیش دیش موسیقی اش را تحمل میکردیم ، اکنون باید به لطف شیعه بودنش صدای عربده های مداحهای اهریمنی را تحمل کنیم ، صبح بهش گفتم آقا کمی صدای آن وامانده را پایین بیاور ، با طلبکاری گفت شما انگار مشکل داری ، به موسیقی امان که گیر میدهی به عزای ارباب هم گیر میدهی ، دلم میخواست دندانهایش را خورد کنم ، دلم میخواست سرش را در قاب شیشه کنارش له کنم ، دندانهایم را بهم فشار دادم که نگویم تو رعیتی و ارباب لازم ! من آزادام ، میخواستم تمام فحشهای عالم را به این مسلک رعیتی اش بدهم ، ولی گفتم آن وقت فرق من با این کثافت درچیست! نه نباید مثل اینها شد، 

پشت چراغ قرمز ، زنی ماشینش خاموش کرد ، چند ثانیه بیشتر نشد، نفر پشت سری چنان دستش را روی بوق گذاشت که طفلک دست و پایش را گم کرد و دوباره خاموش کرد، فحش و ناسزا به جرم اینکه زن است ، کاش میشد بروم پایین مردک را از ماشین بیرون بکشم  و کنار خیابان صورتش را آش و لاش کنم ، نه نباید مثل آنها شوم ، نباید مسخ شوم ، خودم را گذاشتم باشگاه ، همه نفرتم را روی کیسه خالی کردم ، حالا بهترم ، خیلی آدمها را گذاشتم روی کیسه ، از بقالی سر محل تا مکانیک ، تا زنی که سگش را بغل کرده بود ، تا مردی که جلوی درب خانه پارک کرده بود، تا اینهایی که داشتند توی خانه بغلی سینه میزدند، تا زن همسایه که نذری آورده بود، تا راننده تاکسی با آن رانندگی کردنش ، تا کارمند شهرداری با آن کار راه انداختنش ، تا چند وزیر و چند افسر سپاه ، تا مهران مدیری و فاحشه های تلویزیون میلی، تا حاج محمود کریمی و سعید حدادیان و همه مجری های من و تو ، آخرین مشتم را توی صورت تتلو روی کیسه خالی کردم ، آرامش آمد ، خیس عرق و نفس بریده ولی آرام نشستم همه نفرتهایم را بیرون ریختم ، آرامم!!  باز میشود یک روز دیگر در خیابان کنار همین آدمها بود و تحملشان کرد تا نوبت کیسه زنی بعدی برسد ! 

آمده ام تا بنویسم

خیلی وقت است چیزی ننوشته ام خیلی سال قبل وبلاگی داشتم اما مال خیلی وقت پیش بود ، حالا فقط میخواهم بنویسم ، برایم مهم نیست کسی میخواند یا نمیخواند برایم مهم نیست کسی که میخواند چه برداشت و یا چه قضاوتی دارد فقط میخواهم بنویسم و این همه حرف را یک جایی خالی کنم خفه ام کرد !